-- این خانم با شما چه نسبتی دارن ؟
** از دوستان هستند ...
-- چه جالب ! پرویی تا به این حد ؟ زود از ماشین پیاده شین ،
شما باز داشت هستین ، همراه من بیاین کلانتری ...
** به چه جرمی ؟
-- جرمش به تو مربوط نیست ، دادگاه در مورد شما تصمیم می گیره
البته بعد از اینکه فرستادمتون پزشکی قانونی و پدر و مادراتون رو
کشیدم به پاسگاه ، تو محله من کارای خلاف و منکراتی می کنین ؟!
** خب ! می دونم که شما هم انجام وظیفه می کنین ،
من الان باید چی کار کنم ؟
-- کارت ماشین و شناسایی خودت واون دختره رو بده .
** چند لحظه اجازه بدین ...
این هم گواهینامه و کارت ماشین ، البته قابل شما رو نداره ،
بیشتر از این همراهم نیست دفعه بعد جبران می کنم .
-- ای بابا ، اختیار دارین !
فرمودین این خانم خواهرتون هستن دیگه .
خب مشکلی نیست ، ببخشید مزاحمتون شدم ، بازهم بیایین این ورا
خب دیگه دوره زمونه ما این قدر بد شده که چنین اتفاقایی هم میافته
خب این یه هشداره برای پسرا که کمتر با دوست دختراشون بیرون برن
کاش به رشوه دادن ختم می شد...این آدما اینقدر عقده ای شدن که به رشوه هم راضی نمی شن و تا به شچم خودشون مجازات جرم نکردتو نبینن عقدشو خالی نمی شه..
زیبا بود هپل جان
پست فطرتا همشون همین طورین.... یکی نیس وقتی وایستادن با خواهران دینی گرامیشون دارن باقی رو دید می زنن و هر و کر خنده وشوخی های مسخره اشون براهه و اینا بهشون بگه فلان فلان شده اخه........... ؟؟؟؟!!!!!!!
سلام... داستان جالبی بود... آقای شهرنشین به آبادی ما دهاتی ها هم سر بزن قول میدم اگر واکس کفشت خاکی شد خودم برات پاکش کنم
سلام به دوست عزیزم.امیدوارم حال خوبی داشته باشی.فرصتی اگر دست داد چشمان خویش را بمن هدیه بده بیا و تنهایی ام را شریک شو.منتظرم.
با سلام و عرض احترام خدمت شما دوست بزرگوار
در ادامه سلسله جلسات نقد و بررسی وبلاگها ،
این هفته به مناسبت سالروز آزاد سازی خرمشهر با نقد وب لاگ
((آخرین دوران رنج)) (( http://www.diareranj.ir))
نوشته های « بسیجی جانباز غلامعلی نسائی » در خدمت شما دوست گرامی هستیم .
لذا بدینوسیله از جنابعالی جهت شرکت در این جلسه دعوت بعمل می آید.
پیشاپیش از حضور گرم و صمیمی شما تشکر و قدردانی می شود .
وعده دیدار ما : یکشنبه 5 / 3/ 1387... ساعت 17 الی 19
نشانی: یوسف آباد - خیابان سید جمال الدین اسد آبادی - خیابان ۲۱ - بوستان شفق -
فرهنگسرای دانشجو - سرای کتاب
با تشکر
پایگاه اطلاع رسانی فرهنگسرای دانشجو :
http://www.fardaonline.ir/1387/03/post_521.html
سلام همسایه
ممنون که سر زدی...
یه بار این اتفاق برای منم افتاد...
با این تفاوت که رو پای هر دومون پر از کتاب بود و داشت برام برنامه ریزی درسی می کرد... اون قدر که موقع پیاده شدن مجبور شد یه عالمه کتاب رو از رو پاش جابجا کنه....
تازه فهمیدم اینا خیلی کثیفن...
عشق را در پستوی خانه ها باید جست...
سلام هپل ...دیگه چه خبر ؟
می گم جدی ادم پاسگاه بره و تعهد بده و مامان و باباش بفهمن بهتر تا این جوری ادم رو به قول گفتی تلکه کنن
عجب بابا ...
هپل ..یعنی جدی نمی خوای کاری کنی ؟؟؟؟ یعنی من باید کاری کنم ؟؟؟؟؟ برم کلانتری خودشون ..کلانتری خودمون ...کلانتری تمساح ها ؟..
ای خدا نمی ای نمی ای وقتی هم می ای با یه کوه دردسر میای ..وای وای
بهر حال من از کلانتری خودمون شروع می کنم تا کلانتری تمساح ها
سلام دوست عزیز وبلاگ باحالی داری امیدوارم موفق بشی.اگر مایلی تبادل لینک کنیم؟
سلام
لینکت کردم
مررررسی. ممنونم. لطف دارین. کلی تشکر. شرمنده که کم میرم مهمونی خونه بلاگرهای دیگه. هنوز خجالت میکشم هییییی برم اینور اونور....
کی گفته من قهرم ... فقط یه ذره همچین بگی نگی دیونه شدم ..... یه کمی همچین ... اعصاب ندارم ......خوب از اول اونو نشونشون میدادی حتی بهت نمیگفت دادگاه ....
سلام همسایه جون
خیلی جالب بود وبلاگتون
دیدید اومدم بازدید پس دادم اما اینجا نه چایی دیدم نه شیرینی
این رسم مهمون دعوت کردن نیستااااااا
با اجازه یا بدون اجازه به هر حال من لینکتون کردم
منظورت رو از گرد و خاک نفهمیدم البته با توجه به نوشته هات نباید منظور خاصی داشته باشی.
خبری ازت نیست !؟
قهر کردی !؟ یا فرار کردی !؟
همینطور .
خیلی بامزه بود اما همیشه اینقدرا ساده نیست!