داستانک

داستانک ( داستان کوتاه )

داستانک

داستانک ( داستان کوتاه )

عشق بچگی !

 

از همون بچگی علی و میترا با هم بودن

وقتی به همدیگه نگاه می کردن ٬ چشم هاشون برق میزد

راستش رو بخوای ما بچه  محل ها خیلی به علی حسودیمون می شد

آخه هممون با هم بزرگ شده بودیم

وقتی رفتن خونه میترا اینا واسه خواستگاری همه نتیجه رو میدونستن

الان بعد از ۵ سال هیچکدوممون رومون نمیشه تو صورت میترا نگاه کنیم

چون باید شاهد سند طلاق اینا باشیم

کی فکر میکرد علی تو زندگی اینجوری باشه !!

نظرات 24 + ارسال نظر
دختر ننه دریا یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 15:54 http://memull.blogfa.com

شایدم علی مقصر نبوده!!!!!!!!!

دختر ننه دریا یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 15:58 http://memull.blogfa.com

چرا دیگه نمیای پیشم؟

::::SaRa::: سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:32 http://voroojak63.persianblog.ir

بدو بیا پیشم
من آپ شدم

گلی سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 16:18 http://www.onlypictures.blogsky.com

سلام
خوبی؟؟؟
همه ی قصه هایی رو که این مدت نوشته بودی و من نبودم رو خوندم
دلقک از همه ش غم انگیز تر بود
منم آپیدم
شاد باشید
فعلا بابای

مهدی چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:48 http://www.mahdi.kasaeizadeh.com

شما داستانک هایتان بیشتر گفتاریست
واین چند تایی که من خواندم حول طلاق وازدواج می گشته است.آیا این داستان آخر از مخیله ی هنریتان در می آید یا واقعیت دارد؟

مانیا پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:31 http://www.minoaa.blogfa.com

سلام خوبی ؟جالب بود
وقت کردی یه سر به منم بزن
ولی چرا همه ی داستانک هات غمگینه
فعلا بای

حمید توکلی پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:58 http://Kntu.BlogSky.Com

سلام هپلی!

دفه اوله وبلاگتو میبینم ولی قبلا اسمتو شنیده بودم، از عکس های نمایشگاه الکامپ!

میبینم که تو هم شکلک استفاده کردی!

فقط یه مشکل داره، عرض پنجره ی نظرات رو باید یه کم زیاد کنی تا اسکرول زیرش بره و شکلکها به جای ۳*۸ بشن ۴*۶ !

برای این کار باید توی قالب اصلیِ، open رو سرچ کنی، بعدش هم که width رو افزایش بدی!

الان عرض نظراتت ۴۰۰ هست!
width=400

فکر کنم ۴۷۰ یا ۵۰۰ مشکل رو حل کنه!

موفق باشی!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 18:25 http://torshidegan.blogsky.com

حلقه ادبی جمعه 21 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:56 http://dastankotah.blogfa.com

ای بابا کی فکرشو میکرد علی این تیژی از اب در اد .بی خیال عشق اول محکوم به جدایی و این جور چیزها ست . اوچیکیم . بی خیال زیاد خودتو ناراحت نکن . علی وفا نداره.انا رو به میترا بگو . یادت نره ها. اوچیکیم.

آشنا شنبه 22 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 13:26 http://torshidegan.blogsky.com

سلام جالب بود
در ضمن هپلی جان این چه طرز نظر دادنه؟

فرزند کوهستان شنبه 22 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 14:25 http://www.farzad01.blogfa.com

تکانهای بسیار تندتر از این لازم است که جوانان ما را از خواب بیدار کند

DR.3pit یکشنبه 23 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:15 http://sepehreeshgh.blogfa.com

سلام هپل خان

همیشه زندگی مشترک با دوستس فرق می کنه

راستی از هنر نمایی بچه محلات رو در و دیوار کوچه حال کردی !!!!

مخلصیم DR.3pit

نیلو....پر یکشنبه 23 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:18 http://www.man-pm.blogfa.com

نمی دونم چرا اصلا احساس نکردم داستانکت غمگینه .... خب غمگین نبود ... بود ؟

این داستان من غمگینه که .... بذار تعریف کنم ... صحنه رو این جوری تصور کن ... یه دختر ۱۴ ساله (خودمو می گم) داره از مدرسه برمی گرده سر راه یه دکه ی روزنامه فروشی می بینه ... چون خیلی فوتبال دوست داره یه مجله ی افتاب می خره و .... دیگه سرتو درد نمیارم یه بچه ی فکر کنم ۱۰ - ۱۲ ساله تو دکه می بینه ... چون به قیافش می خوره دختره فکر می کنه اسم طرف محموده .... نه ماه تحصیلی می گذره همین جوری دختره از محمود آفتاب ورزشی می خره و .... یهو همین دیروز می فهمه اسم پسره محمود نبوده ... اسمش وحید بوده
حالا این یعنی محمود ... نه... وحید که من همه ی مجله هامو ازش خریدم بهم خیانت کرده ... نامرد (اگه نفهمیدی اسم طرف چه ربطی به خیانت و این حرفا داره ... زیاد مهم نیست چون خودمم نفهمیدم) حالا بشین همین جوری واسه من گریه کن

ساقی یکشنبه 23 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:35 http://saghybia.blogfa.com

خیلی از نوشته هات خوشم میاد

ساده و روان و مختصر و مفید و.....

همیشه بهت سر میزنم

یه کرم موازی یکشنبه 23 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:40 http://lost-identity.blogfa.com

من؟نمیام پیشت؟قهر؟چه حرفایی می زنی هپلی جان...
عجب...من علی های زیادی رو دور و برم می بینم...فقط خدا خدا می کنم علی من علی از آب در نیاد!
بازم بیا پیشم!

یلدا یکشنبه 23 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 13:37 http://www.ghoorbagheh.blogsky.com

شایدم کی فکر می کرد میترا توی زندگی اینطوری باشه!!!

پریدخت یکشنبه 23 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 21:35 http://pary.blogsky.com

سلام هپلی جونم

اینجور موقع ها همیشه اون چیزی که فکرشو نمی کنی اتفاق میوفته !
...
مرسی از اینکه با همه ی بی معرفتی من میای پیشم و به یادم هستی
همیشه شاد و پیروز باشی .

دختر ننه دریا دوشنبه 24 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:40 http://memull.blogfa.com

یکی به خودش فرصت داد، یکی
گم کرد خودش را ، یکی دنبال کرد
خورشید را ، یکی مدام به خواب رفت
روی بستری از کاه
و حالا ، چه تازه است
خاطره ی باد
شاید کسی بگوید باران شکست
سکوتی طولانی را
و مثل ان بود که در شامگاه
خدایان متولد شوند
اما چنان کوچک
که پرندگان آنها را مثل دانه بر چینند

دختر ننه دریا دوشنبه 24 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:40

آپم دوست داشتی بیا

سحر سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 18:48 http://sahar.blogsky.com

می‌شه روز مرد را بهت تبریک بگم؟

شبنم کیوانیان چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:04 http://shkeyvanian.persianblog.ir

چه داستان آشنایی....
یکی از دوستان منم همین جوری شد

ققنوس شنبه 29 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:23 http://www.atasheh-penhan.blogfa.com

چه غم انگیز....
.
.
.

در روز 30/04/1387 وبلاگ ققنوس نقد خواهد شد...
بدین وسیله از شما بلاگر نازنین دعوت می کنم تا در روز نقد وبلاگ آتش پنهان (ققنوس) حضور به عمل آورید...
منتظر حضور مهربانتان هستم....
ادرس و زمان نقد :
یکشنبه 30/4/88 ساعت 17 الی 19 - نشانی : خیابان سید جمال الدین اسد آبادی ( یوسف آباد ) - خیابان 21 - پارک شفق - فرهنگسرای دانشجو - سرای کتاب

سرگردان در پی سراب یکشنبه 30 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:41 http://sar-ab.blogfa.com

سلام
داستانک های شما جالب و خواندنیست

خواهشمند ام که داستانک های خود رای برای گروه ایمیلی درهم.مخلوط ارسال کنید تا عده بیشتری از آنها بهره مند گردند.

برای همکاری با گروه ابتدا به سمت چپ صفحه نخست سراب مراجعه کنید و فرم ثبت نام در گروه را پر کنید.
http://sar-ab.blogfa.com/
در ضمن یکی از داستانک های شما را برای گروه ارسال کردم.

با تشکر

مینارادمهر یکشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 14:46

من فکرشومیکردم!ازمرداهرچی بگی جای تعجب نداره!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد