دیشب اینقدر منو روی سنگ سائید که الان تیزه تیزم
ولی چرا اینکارو با من کرد ؟
منو پیچید لای یه پارچه و نفهمیدم کجا داریم میریم ! فقط صدای راز و نیاز با خداش میومد
بعد از چند دقیقه سکوت با سرعت منو از لای پارچه در آورد و گذاشت زیر گلوی پسرش و کشید
ولی .............
حتی دستاش هم نمیلرزید
دوباره کشید
ولی ..............
بابا تو دیگه کی هستی؟
خیلی خوشم اومد.
عالی بود.
سلام دوست عزیز
در ادامه ی جلسات نقد وبـلاگها
این هفته با نقد وبلاگ این انبوه سیب خورها حال آدم را بهم میزند (http://seemore.blogfa.com) در خدمت شما دوست عزیز هستیم
نویسنده وبلاگ : حسن شیرعلی
لذا بدینوسیله از جنابعالی دعوت می کنیم تا با حضور خود موجب گرمی بیشتر این محفل فرهنگی گردید
زمان : یکشنبه ششم مرداد ماه 1387 ساعت 17 الی 19
مکان : یوسف آباد - پارک شفق - فرهنگسرای دانشجو - سرای کتاب
اگه بگم نفهمیدم معنیشو این یعنی خیلی خنگم؟؟
الان که دوباره خوندمش به این نتیجه رسیدم که واقعا چه قدر خنگ بودم که نفهمیدمش
زیبا بود
بار کشید اما اینبار دیگر پسرش نبود و گردنش....

بلاگر عزیز...آقای هپلی ..از حضورتان در جلسه نقدوبلاگم بسیار سپاسگذارم...ممنون...
ایام به کام...
سلام همسایه . خوبی. از بس بی معرفت ها بی معرفت شدند من هم بی معرفت شدم. می بینی تو رو خدا؟!!!
سلام
من همه داستان های شما را می خوانم و تا جایی که معلوماتم یاری کند نظرم را هم می نویسم.... البته به نظر ندادن ( منظورم نقد نکردن) شما در....
اما در مورد این داستان شما باید بگویم داستان ابراهیم و اسماعیل را از زاویه قشنگی نگاه کرده بودید.
اما چون این موضوع یک موضوع تاریخی است و معمولا مخاطب داستان های تاریخی را با لحن سنگین و رسمی و تاحدودی پر تکلف می شناسد با نحوه روایت راوی داستان که یک چاقو است ارتباط حسی برقرار نمی کند یعنی مخاطب دوست دارد در یک داستان تاریخی روایت با نثر سنگین تر و جدی تر نوشته شود اما چاقوی داستان شما با زبان محاوره ای و خودمانی روایت می کند که فکر می کنم این نوع روایت به این گونه داستان ها ضربه می زند.
اما خلاقیتتان در انتخاب زاویه دید در داستان عالی بود.
موفق باشید.
سلام. خوبی
دپرس شدم
سلام. وبلاگ قشنگی دارید
ممنون از حضور شما در وبلاگم.
سلام
خیلی قشنگ بود
کسی تا به حال این قصه رو اینجوری نگاه نکرده بود
اونجوری که خودشو بذاره جای اون چاقو...
آپم
خوشحال میشم سر بزنی
فعلا بابای
سلام دستتان درد نکنه جالب بود میشه یه سری هم به داستانکهای من بزنید
_______________%%
______________%%%
_____________%%%%%
____________%%%%%%
_____________%%%%
_____________%%%
_____________%%%
_____________%%%
_____________%%%
_____________%%%
_____________%%%
_____________%%%
_____________%%%__%%
_____________%%%__%__%
_____________%%%___%__%
_____________%%%___%___%
_____________%%%___%___%
_______%%____%%%__%____%
______%__%__%%%%%%____%%
______%___%%_____%____%%
_______%____%%%%%____%%
________%___________%%
_________%_________%%
_________%%__سلام_%%
________%%_________%%%
_______%%___من اپم___%%%
______%%______زود بیا_____%%
_____%%_______منتظرم_________%%
_____%%_________________%%
_____%%%________________%%
______%%_______________%%%
_______%%%____________%%%
_________%%%%________%%%
___________%%%%%%%%%
سلام خوبی؟


مرسی که سر زدی خوشحال شدم
موفق باشی
بای
دریغا که بار دگر شام شد ...
سراپای گیتی سیه فام شد ...
همه خلق را گاه آرام شد ...
به جز من که غمم شد فزون...
...
...
...
جهان را نباشد خوشی در مزاج ...
که جز مرگ نبود غمم را علاج ...
ولیکن در آن گوشه در پای کاج ...
چکیده است بر خاک سه قره خون ...
سلام هپلی عزیز
مطلبت مرا به وجو آورد. بهامید همکاری های بیشتر با همدیگر برای فردایی روشن تر هرچند اگر فردا تاریک به نظر می رسد ولی فراموش نکنیم که انسان چراغی است در تاریکی...
برای دانستن دانستنی های ندانسته ی اطراف دانسته ی ندانسته یام حاظرم بدانم هر آنچه که به دانستن آن دانسته های ندانسته ی اطراف ندانسته ام به دانایی مربوط است.
چو ایران نباشد تن من مباد ...
اون سنگی منو رویش سایید و منو تیز کرد یه روز بهم گفت میدونی صاجبت کیه ؟ منم گفتم چه فرقی میکنه هر کی میخواد باشه سنگ گفت ؟ یعنی برات فرقی نمیکنه که جلاد باشه و یا ... گفتم من کارم بریدنه حالا میخواد هر کی باشهع تو دست جلاد و یا مرد خدا
سنگ گریست گریست و گریست تا دیگه فقط خاکه های آهن باقی ماند
کارت درسته
مثل همیشه
خیلی باهالی شما:ی
خردادی دیگه کاریش نمیشه کرد.
وبلاگ خردادی ها رو هم دیدم جالب بود (یعنی می تونست باشه)ولی مثل خونه خرابه ها بود چرا؟
چه زیبا و با ظرافت قلم و خطاط رو وصف کردید
سلام دوست گرامیم
خداوند زمانی محمد(ص) را فرمان خواندن داد که سیاهی جهالت و یأس بر آسمان قلب انسانیت سایه افکنده بود و او با خواندن خود شکوفههای امید را بر درخت وجود نشانده، عشق را جان دوباره بخشیده و ایثار را توان ایستادن داد .
عید غلبه نور بر ظلمت ، غلبه علم و دانائی بر جهالت و بعثت مکارم الاخلاق بر عاشقان و پیروانش مبارک باد.
(( اسلام در اروپا نیز مجددا بروز شد)) ... آرش
سلام!
بابا خیلی کارت درسته داداش!
از این پست و مهریه و رشوه خیلی خوشم اومد...
کلی باحال بود!
السلام و علیک یا بقیه الله
و باز عصر و غروب جمعه شد و دل امیدواران نا امید از آن که این جمعه هم نیامدی . آقا جان
باز تا جمعه ای دیگر چشم به راه و منتظر خواهیم ماند و زمزمه خواهیم کرد الهم عجل لولیک الفرج
دوست گرامی شما نیز برای فرجش دعا کنید
سلام، اول اینکه اومدم بازدید پس بدم بعد دیدم که وای چه داستان قشنگی نوشتی :) . بعدم اینکه من چون خیلی تازه واردم بلد نیستم کسی رو لینک کنم . میشه بهم بگی چطوریه؟ مرسی.
سلام بلاخره سد این کامنت شکسته شد این چند وقته پدرم دراومد تا برات پیام بگذارم نمیشد یعنی باز نمیشد....
و اما .....
تو فوق العاده ای
سلام دوست عزیز. مثل همیشه عالی بود.
ممنون که به وبلاگم میاید.
زاویه دید باحالی انتخاب کرده بودی ... دستت درد نکنه
یادم رفت بگم مشکلش این بود که اسم داستان همه چی رو لو می داد
مرسی! واسه امتحان وبلاگ خودت رو لینک کردم :) . مان هنر هم به من خیلی نزدیکه. ولی من تا حالا توش نرفتم شنیدم ولی معماریه جالبی داره.
سلام. خوبید ؟
پروانه آپ کرده . منتظر نگاه تو
قشنگ بود .
سلام
وب فوق العاده ای دارید.
خوشحال میشم با نام سرزمین ریاضیات لینکم کنید.
شما به صورتی داستانک می نویسید که گویی واقعیت پردازی می کنید
اما این گونه نیست و شما دارید چیزی که اتفاق افتاده را با سبک زیبایی شیرین می کنید
باید بگویم که ما تلاش می کنیم که داستانک هایی بسازیم که آفرینش عقل خودمان باشند و نه دیگری و نه واقعیتی
گرچه زیبا بیان شد
من خیلی عذز می خواهم
اما اسم شما را در کتابهای مربوط به داستانک ندیده ام
احتمالاً شما بیشتر با اینترنت معروفیت پیدا کرده اید چون در گوگل در سرچ داستانک نفر دوم بوده اید
به امید گفتمان بیشتر
سلام
کجایی همسایه ؟
سلام


آقا وبلاگت کلی با حاله
کلی خوشم اومد
شرمنده مه دیر اومد خدمتت
کلی ذوق زده شدم
بابت امروز ممنون
من همیشه وبال توام
راستی یه چیزی می خواستم بگم
این وبلاگ دیگه درش تخته شد
www.seyedi.blogfa.com
داستانهای کوتاه، طوری که پیامشو بگه برام خیلی جالب هستند.
شما این کار را واقعا حرفه ای انجام میدی
اگه وقت داشتی به وبلاگ منم سری بزن .. خوشحال میشم از تجربیات شما استفاده کنم
دعوا که نه، ولی شما خجالت نمی کشی از ۳۱ تیر اینجا دو کلومم ننوشتی واقعا؟!
سلام آپ کردم
سلام هپل






درو باز کن اومدم ..به من نگاه کن اومدم
حتما کلی دور از جونت ذوق مرگ شدی کامنت منو دیدی اره ؟؟؟!!۱
هپل داستان اخری و یکی مونده به اخریت خیلی برام جالب نبود
ولش کن خودت چه طوری
اخ باید برم دیر شد تقدیم به هپل هپل اصل هپل اباد(گل گل گل گل گل گل گل گل گل گل گل گل )
سلام
این عید عزیز بر شما و خانواده گرامی مبارک باد
عیدی نیمه شعبان در وبلاگ فاطمیون
نگی عیدی ندادیا[گل][گل][گل][بوسه]
خدا به ما ایمان مثل ایمان ابراهیم علیه السلام بده
هپل چرا آپ نمی کنی تو؟؟
سلام
خوبی رییس
به روز کردم
خواستی یه سر بزن
یه نام خدا
سلام
قول داده بودم با چند پست جدید در خدمتون باشم (جمهوری اسلامی و گرانی چرا)آماده شده اند امیدوارم لذت ببرید
شاد وپیروز باشید
زنده باد وطن،پاینده محمد
سلام هپلی جان!
واقعا حرفهایی می نویسی ،دوست دارم نظرت رو راجع به داستانک من بگی.
http://www.anarnet.mihanblog.ir/post-106
حتما بهم سر بزن
ممنون
یا علی!
با درود به شما نویسنده ی گرامی
انتشارات اشک در بخش ویژه ی داستان های کوتاه خود، اقدام به چاپ کتاب از آثار برجسته ی نویسندگان نموده است. نحوه ی انتخاب داستان ها از طریق بازخوانی و بررسی آثار، توسط هیات تحریریه می باشد. انتشارات اشک در بخش « داستان های کوتاه »، صمیمانه از شما دعوت به عمل می آورد تا با ارسال آثار خود، ما را همراهی نمایید. بدیهی است که داستان های منتخب از آثار شما در این مجموعه به چاپ خواهد رسید.
جهت دریافت اطلاعات بیش تر می توانید:
به نشانی الکترونیکی ما Ashkstory@yahoo.com در این بخش ( داستان های کوتاه ): پیام فرستاده و یا
از طریق تماس با شماره همراه 09127165773 (مژگان پارسامقام؛ مسوول بخش مربوطه ) و یا
شماره تلفن دفتر نشر اشک ( بخش داستان های کوتاه ) 88801274 و صحبت با مسوول آن، آمادگی خود را اعلام نمایید.
توجه ! خواهشمند است در این مورد فقط با خانم پارسامقام صحبت فرمایید چون سایر همکاران در بخش های دیگر مسوولیت دارند و نمی توانند جوابگوی شما باشند.
در صورتی که مایل هستید لطفا با ما تماس بگیرید تا فرم « شناسنامه ی نویسنده و داستان » برای شما ارسال گردد و با تکمیل و ارسال مجدد این فرم به دفتر انتشارات اشک، بخش داستان های کوتاه می توانید به جمع نویسندگان ما بپیوندید و داستانهای ارسالی شما مورد بررسی برای چاپ در مجموعه کتابهای ما قرار گیرد.
با نهایت سپاس
پارسامقام
سلام ببخشید دیر کردم عموم فوت کرد من ایمیل رو گذاشتم قرار بود در مورد اینکه اسلام برده داری رو پذیرفته آیه قران میل کنی هستم داداش هستم
در ضمن واسه بحث اصحاب فیل توپ توپم تحقیق کردم مشتی هر وقت خاصی بزنگ و قرار بذار واسه فرهنگسرا تا بدیالوگیم
حلللللللللللللللللللللللله
۰۹۱۲۲۰۲۳۴۱۴
سلام
این پستت هم عالی بود . ...
قوی ... معرکه .