آقا ، آقا تروبه خدا … (بی اهمیت رد می شود )
خانم جونم ، منم جای دخترت ، یه کمک بکن ! ( یک ناسزا )
دختر خانم ، هم آدامس دارم هم فال کدومش رو … ( شیشه بالا رفته اتومبیل )
آقا ، جون این خانم خوشگل که همراته ( 50 تومان به طرف دخترک پرت می شود )
دشت نکردم ، یه چیز بخر ، اصلا این آدامس مال تو (صدای خنده و استهزا )
خانم… ، آقا خواهش می کنم … ، دختر خانم … .
آره فبول داریم . ما بچه های خوبی واسه بابامون نبودیم .
اون رو گذاشته بودیم خونه سالمندان و دیر بهش سر می زدیم ، هرچی می گفت بیشترسربزنین ، می گفتیم : کارداریم . می گفت دلم واسه بچه هاتون تنگ شده ، می گفتیم اونا هم درس دارن .
آره ! در حق اون ظلم کرده بودیم .
اما الان حدود یک ماهه که بچه های خوبی واسه بابامون شدیم .
اون رو از خونه سالمندان آوردیم بیرون . دیگه هر هفته بهش سر می زنیم . بچه هامون رو هم با خودمون می بریم . حالا هم میخوایم واسش یه مراسم چهلم عالی و با کلاس بگیریم .