داستانک

داستانک ( داستان کوتاه )

داستانک

داستانک ( داستان کوتاه )

لات هم لات های قدیم

 

 

بعده صبحونه کلاه شاپو رو گذاشت رو  سرش و دستمال یزدی هم تاب داد و انداخت دور گردنش و راه افتاد سر محل تا به این و اون گیر بدن و بخندن و تف بندازن رو زمین

 

به دیوار تکیه داد و کفتری نسشت تا رفیقاش بیان 

 

انقدر نشستن تا شب شد 

 

رفت سمت خونه  

 

تو راه فکر می کرد فردا هم راجع به امروز حرف میزنیم ، مثل همیشه 

خودکشی

 

-- اون بنده خدا رو واسه چی کشتین ؟ 

 

* مجرم بود 

 

-- جرمش چی بود ؟ 

 

* خود کشی

کلاس فلسفه

 

استاد :  

فیلسوفان ٬ معرفت را «باور صادق موجه» تعریف میکنند . افلاطون گفت و گوی سقراط و تئوتتوس را درباره معرفت چنین نقل میکند  

 

شاگرد : استاد ٬ اجازه هست ! میخوام برم دستشویی

کنسرت

جمعیت بی صبرانه منتظر اجرای نمایش بودند ٬ صدای تشویق قطع نمیشد .
با کنار رفتن پرده اشتیاق چندین ساله جمعیت برای شنیدن صدای ویلون مشهور ترین نوازده چندبرابر شده بود .
پرده کنار رفت و پیرمردی با لباس مندرس نمایان شد و صدای کف زدن مردم با تعجب و شرمساری قطع شد
همان پیرمردی بود که هنگام ورود به تالار ٬ جلوی در ایستاده بود و می نواخت تا نوجه مردم را جلب کند ولی فقط چند سکه جمع کرده بود . 

 

 

---------------------------- 

اقتباس و بازنویسی شده از  

http://www.dastanak.blogsky.com/1388/02/12/post-307

روباه و کلاغ

 

 

* ای روباه ٬ شما به جرم برهم زدن نظم عمومی ٬ تجاوز به عنف ٬ تظاهر به ریا ٬ اسطوره کردن خود ٬ بد آموزی ٬  دزدی از کلاغ ٬ مظلوم نمایی و ....  محکوم هستید ٬ برای دفاع از خود چه دارید ؟ 

 

- من بیگناهم ٬ میتونین از دُمم بپرسین

خود کشی

 

- من از این زندگی خسته شدم ٬ میخوام خودمو بکشم 

 

** بیا پائین بابا ٬ رفتی اون بالا شعار میدی واسه ما 

 

- به جون خودم جدی گفتم 

 

** برو بابا حال نداریم 

 

- نرو ٬ دٍ ٬ وایسا آقا ٬ جداْ میخوام خودمو بکشم 

 

** اه اه ٬ سوسول  

 

- ای بابا ٬ اینیکی هم باور نکرد

یخ

 

 

سلام حاجی ٬ یخ داری ؟  

 

- نخریدند ٬ تموم شد 

 

 

 

مرگ اجباری

پسرم ٬ وقتی من مُردم ٬  یه مراسم آبرومندانه و گرون میگیرین ها ٬ زیر ۳۰ تومن نباشه ٬ سوم و هفتم برو با رستوران نایب حرف بزن رزور کن ٬ مسجد هم خودت میدونی کجا باشه ٬ حجره خانوادگی هم تو بهشت زهرا دادم دیوار و کف رو سنگ گرانیت کنن . حواست کجاس ؟ با تو بودما 

 

** اه ه ه ه ٬ باز شروع کرد ٬ بزار سریالمو نگاه کنم ٬ هر روز شدی سوهان روح ٬‌ بمیر راحت شیم از دستت

تریاکی

 

 

 

- برو به اوستا بگو این وافوری که واسه من ساختی سوراخش کوچیکه .  

 

 

-- برو به اربابت بگو ٬ سوراخش به اندازه ای هست که کل زندگیت از توش رد شه

خاله سوسکه

 

خاله سوسکه : ببینم ٬ من اگه زنت بشم و یه وقت دعوامون شد ٬ منو با چی میزنی ؟ 

 

آقا موشه :     زدن دیگه قدیمی شد عزیزم ٬ با تویوتا کمری زیرت میکنم 

 

خاله سوسکه : ایش ش ش ش ٬ من میرم زنه قصاب میشم ٬ حداقل بنز داره